محل تبلیغات شما
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من

47 - به دیدارم بیا هر شب

43 - آغاز دوباره . . .

79 - شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

حالا ,تو ,آمدی ,ولی ,ای ,جانم ,حالا چرا ,جانم به ,آمدی جانم ,که یک ,ولی حالا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها